ای خداوندی کز غایت احسان و سخا


ابر در جنب کفت باطل و دریا زورست

جود و بخل از کف تو هر دو مخنث شده اند


مگرش طبع سقنقور و دم کافورست

بنده را خدمت پیوستهٔ ده ساله مگیر


کز قرابات نفور و ز وطن مهجورست

ده قصیده است و چهل قطعه همه مدحت تو


که به اطراف جهان منتشر و مشهورست

با چنین سابقه کس را به چنین روز که دید


کز غم راتبه روزش چو شب دیجورست

سعی کن سعی که در باب چنین خدمتگار


سعی تو اندک و بسیار همه مشکورست

بر سرش سایه فکن هین که در افواه افتاد


که ز تقصیر فلان کار فلان بی نورست

اندرین شدت گرما که ز تاثیر تموز


بانگ جزد از تف خورشید چو نفخ صورست